کد مطلب:315183 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:258

آزادی زایرین زندانی به لطف اباالفضل
مقدمه: همه می دانیم كه سال 1382 شمسی - 1424 قمری برای عاشقان كربلای حسینی بسیار سال بابركتی بود. چون با سقوط حكومت ستمگر و ضد شیعه ی صدام ملعون در 6 صفر 1424 قمری، اگر چه عراق تحت اشغال آمریكا درآمد، ولی از لحاظ مذهبی، اوضاع كاملا به نفع شیعیان شد. پس از حدود سی سال ممنوعیت، عزاداری و زیارت به صورت پیاده روی از شهرها به سوی كربلای معلا و مراسم عمومی مذهبی شیعیان آزاد گشت.

از طرفی، برای ملت عاشق و دلداده ی ایران، به صورتی استثنایی و كم نظیر، راه زیارت كربلا آسان شد. چه از طریق مرزهای رسمی و چه از طریق كوه های صعب العبور، جمعیت میلیونی زوار ایرانی خود را به حرم یار می رساندند و واقعا سال 1382 برای عاشقان حسینی سال فراموش نشدنی می باشد.



[ صفحه 409]



اما حیف كه این نعمت بزرگ الهی فقط حدود یك سال ادامه داشت (یعنی تقریبا از اربعین 1382 تا اربعین 1383) و بعدا با استقرار حكومت جدید عراق و تسلط پلیس جدید و... سخت گیری ها شروع شد و زیارت رفتن مشكل گشت و كم كم عده ی زیادی از زایرین ایرانی دستگیر شدند و حتی هنوز هم تعداد زیادی در زندان های متعدد عراق زندانی می باشند، كه - ان شاء الله - هر چه زودتر با دست توانای قمر بنی هاشم علیه السلام آزاد شوند.

با این مقدمه اكنون نوبت آن رسیده كه آزاد شدن یك گروه حدود صد و پنجاه نفری از این زایرین زندانی را به عنایت و معجزه ابوالفضل علیه السلام با هم بخوانیم:

جناب ثقةالاسلام آقای سید حسین حسینی حفظه الله كه از دوستان خوب و عاشق اهل بیت علیهم السلام و داماد سرور عزیز آقای سید عباس امری می باشند، در فاطمیه ی دوم جمادی الثانی 1425 قمری - تیر ماه 1383 شمسی به همراهی چهار نفر از بستگان و دوستان خود به سفر كربلا رفتند، ولی بعد از حدود ده روز خبر رسید كه آنها در عراق زندانی می باشند، حدود هشتاد روز این زندانی ادامه داشت و هر روز نگرانی ها و چشم انتظاری ها بیشتر می شد.

از طرفی، خانواده های مضطرب به سفارت عراق در تهران، وزارت خارجه و دفتر سازمان ملل و... مراجعه می كردند، ولی كسی نمی توانست كاری انجام دهد.

هر كسی از اعضای خانواده و آشنایان و رفقا با دعا و توسل آزادی آنها را از خدا و اهل بیت علیهم السلام تقاضا می كردند. تا بالاخره در اواخر ماه شعبان، هر كسی برای دیگری تلفن می زد و خبر آزادی سید حسین را بشارت می داد، سپس می گفت: نزدیك ظهر به قم می رسد و وعده ی دیدار با این زایر واقعی و زوار دیگر آزاد شده كه همه ی زایرین واقعی می باشند، وقت ظهر در حرم كریمه اهل بیت حضرت معصومه علیهاالسلام می باشد كه جمعیت خوبی برای استقبال این عزیزان



[ صفحه 410]



آمدند و پس از زیارت و شكرانه، با عزت و احترام، سید حسین را تا خانه همراهی كردند و چشم همه به دیدن او روشن شد.

برای این حقیر یقین بود و به رفقا می گفتم كه حتما معجزه ی اهل بیت علیهم السلام سید حسین و گروه همراه او را آزاد كرد. منتظر فرصت و مجلس خلوتی بودم كه سید حسین رمز و راز آزادی خود را تعریف كند تا این كه اواسط ماه مبارك رمضان (حدود بیست روز بعد از آزادی) در یكی از شب ها كه به مجلس روضه ی هفتگی آقای سید عباس امری، ابوالزوجه ی آقای سید حسین رفته بودم گمشده ی خود را پیدا كردم و خدا می داند با دیدن سید حسین چقدر خوشحال شدم و در ضمن شرح ماجرای رقت بار شكنجه ها، سختی ها و اهانت های هشتاد روزه، پرده از راز آزادی خودشان برداشت و گفت: ما آزادی خود را مدیون حضرت ابوالفضل علیه السلام می دانیم.

او گفت: وقتی از مرز مهران گذشتیم، مستقیم به كربلای معلا رفتیم، ولی لحظه رسیدن به كربلا به محض این كه از ماشین پیاده شدیم، كنار حرم مطهر پلیس ما را دستگیر كرد، هر چه زار زدیم كه لااقل یك بار زیارت كنیم، بعد ما را به زندان ببرید، قبول نكردند و آرزوی یك بار زیارت را بر دل ما گذاشتند.

در زندانی نزدیك حرم مطهر حضرت عباس علیه السلام یازده روز ما را حبس كردند، در گرمای تیر ماه كربلا، كه حق بیرون آمدن از اتاق گرم و كثیف و دم كرده را نداشتیم و گذشته از اهانت ها و غذای نامناسب و... همراه بودن با زندانیانی كه قاتل، جنایتكار، بی نماز و آلوده از لحاظ جنسی و... بود كه دیدن آنها و این كه در داخل زندان آن هم در سرزمین پاك و كنار حرم، شرم از گناه و جنایت نداشتند، برای ما بدترین عذاب بود.

پس از یازده روز، ما را به زندانی در كوت - یكی از شهرهای جنوب عراق - منتقل كردند كه گاهی ما را روزی سه نوبت به ترتیب سربازان عراقی، بعد



[ صفحه 411]



منافقین خلق و بعد سربازان آمریكایی با وضع فجیعی گاهی تا دم مرگ شكنجه می كردند، گاهی در حین شكنجه به سرباز عراقی - كه شیعه هم بود - می گفتیم: آخر ما زایر حسینیم جرم ما چیست؟

او - نعوذ بالله - جواب می داد: حسین كی می باشد؟

از لحاظ ظرفیت اتاق هم بسیار مشكل داشتیم، بسیار تنگ، كثیف و گرم و... ولی در عین گرفتاری، عالمی از عشق حسین علیه السلام داشتیم، یعنی برای خودمان امام جماعت، مداح و عزاداری و موعظه و زیارت و... برای آزاد شدن هم متوسل به انواع دعاها، نمازها، اذكار، روضه ها و توسلات می شدیم، طوری كه عده ای از هم سلولی های ما - كه متأسفانه برای مقصودی غیر از زیارت - مثل عیاشی و یا پناهندگی به كشورهای دیگر و... - به عراق آمده بودند و دستگیر شده بودند، تحت تأثیر فضای معنوی بالایی كه در این زندان ایجاد شده بود، قرار گرفته و واقعا توبه نمودند و اهل نماز و توسل شدند و...

از ایران، خانواده ها و دوستان برای آزادی ما تلاش می كردند و اعضای سفارت ایران در عراق هم زحمت می كشیدند و مرتب یكی از اعضای آن، شخصا نزد ما می آمد و ما را در جریان تلاش ها قرار می داد، ولی می گفت: نمی دانم چه دستی در كار است كه مانع از آزادی زایرین می شود.

بنابراین، امید ما فقط به دعا و توسلات بود و هر دفعه به یكی از بزرگواران اهل بیت علیهم السلام متوسل می شدیم، تا این كه روزی یكی از زندانیان گفت: در خواب به من فرمودند: برای آزادی به یك نفر متوسل شوید و توسلات پراكنده و هر دفعه به یك بزرگوار نداشته باشید.

وقتی او این خواب را تعریف كرد، همه افراد زندان از آن به بعد متوسل به باب الحوائج ابوالفضل قمر بنی هاشم حضرت عباس علیه السلام می شدیم، مخصوصا در توسلات و عزاداری دسته جمعی، همیشه روضه اباالفضل علیه السلام می خواندیم.



[ صفحه 412]



حدود شصت روز از گرفتاری و زندانی شدن، گذشته بود. یكی از زندانی ها شخصی بود از استان ایلام - كه جوانی بسیار متدین و عاشق كربلا بود - كه در طول این یك سال آزاد شدن راه كربلا، بیش از سی بار به زیارت موفق شده بود و این دفعه دستگیر شده بود. او خوابی دید و بشارتی را كه قمر بنی هاشم علیه السلام برای زندانیان دادند، تعریف كرد كه نسیم امید در فضای زندان پیچید و همه مطمئن به آزادی شدیم.

او گفت: دیشب خواب دیدم در مهران در امامزاده حسن علیه السلام هستم (این امامزاده برای زایرینی كه سال 1382 با پای پیاده از مرز مهران عبور می كردند بسیار آشنا می باشد) دیدم امامزاده خلوت است، ولی جلوی قبر امامزاده سه نفر بزرگوار می باشند كه نفر وسط آقای همه می باشد و چون من در پشت سر آن بزرگواران قرار داشتم، صورت مبارك آنها را نمی دیدم.

از یكی از آنان پرسیدم: این بزرگوار كیست؟

جواب داد: آقا حضرت ابوالفضل علیه السلام.

گفتم: پس چرا ما را آزاد نمی فرمایند؟

جواب داد: حضرت می فرمایند: از بیشتر اینها راضی نیستم (عرض كردم كه عده ای به منظور كارهای خلاف شرع آمده بودند) آنقدر پیش برادرم (امام حسین علیه السلام) رو زدم و گریه گردم تا آزادی اینها را گرفتم.

سپس به او گفتم: از آقا اجازه بگیرید، دست مباركش را ببوسم.

گفت می فرمایند: عبایم را ببوس.

جلو رفتم در حال بوسیدن عبا، به صورت نورانیش نگاه كردم، دیدم خود آن بزرگوار می باشد (چون این جوان چند سال قبل مریض بود و حضرت ابوالفضل علیه السلام به خواب او تشریف آورده و به او شفا عنایت فرموده بود، صورت مباركش را می شناخت) و از خواب بیدار شدم.



[ صفحه 413]



سید حسین می گفت: وقتی جریان این خواب نقل شد، غوغایی به راه افتاد. بچه ها سر خود را به دیوار زندان می كوبیدند، گریه می كردند و می گفتند: ما سگ كه باشیم كه ابوالفضل علیه السلام برای آزادی ما گریه كند.

بعضی در توبه ی خود بیشتر مصمم شدند كه چرا كاری كردم كه آقا ناراضی باشد. از طرفی، با این بشارت، همه مطمئن به آزادی شده و در انتظار آن، لحظه شماری می كردند.

عجیب تر این كه درست بعد از آن خواب كه یكی دو روز قبل از سوم شعبان بود (روزهای میلاد امام حسین، حضرت ابوالفضل و امام سجاد علیهم السلام) اصلا رفتار سربازان و زندانبان ها صد در صد عوض شد و همه مهربان شدند (البته آنها از خواب بی اطلاع بودند) حتی برای ما نذر می كردند و برای حوایج خود به ما زار می زدند كه از ما كمك بخواهید، هر چه شما نذر كنید، ما به جا می آوریم.

بعد از چند روز، یكی از زایرین زندانی، امام حسین علیه السلام را در خواب زیارت كرد و عرض كرد: پس چرا آزاد نشدیم؟

فرمودند: ماه تمام نشده آزاد می شوید.

دوباره پرسید: آخر كدام روز؟

باز فرمودند: قبل از آخر ماه.

خلاصه، همه زایرین زندانی یقین به آزادی قریب الوقوع داشتیم كه طبق لطف قمر بنی هاشم علیه السلام و امام حسین علیه السلام و وعده ی آن بزرگواران، روز بیست و چهارم شعبان - یعنی شش روز قبل از آخر ماه - اعلام آزادی شد.

اسامی آزاد شدگان را خواندند، درست همین جمع ما بودند، با این كه تعداد زیاد دیگری هم زندانی بودند.

پدر و مادر ما فدایت اباالفضل! تعجب این بود كه لحظه آزادسازی، وقتی كاردار ایران در زندان حاضر شد و خبر آزادی را اعلام كرد، گفت: آزادی شما



[ صفحه 414]



صد و پنجاه نفر (ظاهرا صد و چهل و پنج نفر) از بین چند هزار زایر زندانی، فقط معجزه است، چون خود ما هم نمی دانیم دستور آزادی گروه شما چطور صادر شد.



ما تجربه كردیم در این دیر مكافات

با آل علی هر كه درافتاد ور افتاد



یا كاشف الكرب عن وجه الحسین علیه السلام اكشف كربی بحق أخیك الحسین علیه السلام.